جدول جو
جدول جو

معنی دل دزدیدن - جستجوی لغت در جدول جو

دل دزدیدن
(تَءْ اُ دَ)
پنهان کردن ضمیر خود را از کسی. نهان داشتن باطن و عدم ابراز آنچه در دل کسی است. اعراض. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) :
دل مدزد از دلربای روح بخش
که سوارت می کند بر پشت رخش.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ نَ تَ)
کنایه از کم گفتن سالهای عمر. (آنندراج) :
تا بکی از سال دزدیدن توان بودن جوان.
آتا شمسی صغیر (ازآنندراج).
این کهن سالان که میدزدند سال خویشتن
کهنه دزدانند در تاراج مال خویشتن.
صائب تبریزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ جُ تَ)
سر پنهان کردن. سر نهان ساختن:
به گریبان تأمل سر خود دزدیدن
صدف گوهر یکدانۀ خاموشان است.
صائب (از بهار عجم).
، بازداشتن. دست برداشتن. (مجموعۀ مترادفات ص 57)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
دزدیدن.
- تن یا سر دردزدیدن، دور کردن آن. عقب بردن آن:
تن خویش از سر کهان دردزد
جان خویش از می مهان پرور.
سنایی.
ز خاک پای مردان کن چون تخت حاسبان تاجت
وگر تاج زرت بخشند سر دردزد و مستانش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَءْ کَ دَ)
عاشق شدن. (آنندراج) ، طمع کردن. (غیاث) (آنندراج).
- دل دویدن به چیزی، جویای آن بودن. (از آنندراج). آزمند و حریص آن بودن: چشم و دلش می دود، حریص است
لغت نامه دهخدا
گرد کردن لبها مانند غنچه. لب دوختن، چسباندن و پیوستن لبها، خاموشی گزیدن: مدتی میبایدش لب دوختن از سخنگویان سخن آموختن (مثنوی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار